من درد بوده ام
عمری میان شعله ی امیدهای دل
می سوختم
شگفت که دل سرد بوده ام
تب کرده ام ز عشق
خون خورده ام ز رنج که از شعر گل کنم
در باغ عطر و رنگ
گل زرد بوده ام
از من مپرس که پرسیده ام ز خویش
این بود زندگی ؟
با اینکه مهره های کشته این نرد بوده ام
آری هر آنچه به من گویند
یا آنچه روزگار به من کرد بوده ام
اما
ای کودکان به یاد سپارید
من مرد بوده ام(شعر از نصرت رحمانی)
542634
مسئولیت محتوای این فتوبلاگ، بر عهده نویسنده و صاحب آن است و استفاده از مطالب و عکسها، در نشریات چاپی و اینترنتی ممنوع است.
ادم ها حریصند و جواب این حریص بودن را عده ای دیگر باید بپردازند
بسیار زیبا
از جنگ برای آنکه فقط جانی به در برم احساسی اندک دارم .
سلام عزیز
شات خوب و پر مفهومی رو ثبت کردی .
کسی که حفظ جان را مقدم بر آزادی بداند،لیاقت آزادی را ندارد.
بنجامین فرانکلین
تقدیم به آزادگان...(عکس خیلی قشنگیه)
درود
-----
انگار این درد به پایان نمیرسد،
تصویرهای گم به تماشا نمیرسد.
من لحظه را به تمنا نشسته اما
اما صدای من به بالا نمیرسد.
-----
تصویر فوق العاده و شعر زیبایی بود. همیشه شاد و سربلند باشید.
بدرود
تنم از حادثه خسته
دلم از غصه شکسته
یه مسافر غریبم
قسم می خورم که توی این عالم یک خبری هست ...
ممنون لذت بردم
آفرین
یک نفس خشدار کشیدن به اندازه زجری که چشم یک دستگاه برای خوندن دی وی دی می کشه...